ما کنار هم تووی مسجد ، زیر سایه ولایت امام زمان عج بزرگ می شویم.
حاج آقا و حاج خانمهای بزرگ هم مسجدیِ ما، همان جوانان پر انرژی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 هستند. همانها که سربازان و یاران امام خمینی بودند... خاطره هایشان کارساز است.
ما چند رده ی سنی هستیم.
نمازگزاران زیر سن تکلیف:
کار با نماز گزاران کودک مثل تراش سنگهای فیروزه و عقیقی ست که قرار است بعدها در جایگاه های طلایی لشگر امام زمانشان قرار بگیرند... خدا قوت.
جوان و نوجوان:
آنهایی که چندسالی هست که با ما هم مسجدی شده اند. داخل سیستم مدیریت ما با روش برنامه ریزی و سازماندهی ما که آشنا می شوند، دیگر مدیریت گروه و دسته ی دوستان همراه و نمازگزارشان را یاد گرفته اند.خودشان مدیریت می کنند. یکی مدیریت برنامه های فرهنگی می کند، یکی مدیریت آموزشهای قرآنی، یکی مدیریت اجرای نمایشگاه های مختلف فرهنگی-اقتصادی و... همه در یک گروه هستند ولی هر کدام این گروه را از زاویه دید حودش مدیریت می کند. برای همین همه با هم دوست هستند ولی از زاویه دیدگاه خاصی مسئولیت نظارت بر گروه را دارند.
به دوستان هم مسجدی خودش دستور می دهد و انتظار همکاری دارد. و البته در سایر فعالیتها از ایشان اطاعت فرمان کرده و همکاری میکند، تا بتوانیم با همکاری باهم امور مسجد را اداره کنیم.
چشمم خیره شده به کارتهای امتیاز حضور در مسجد که در دست یکی از بروبچه های است و آرام با خودم زمزمه میکنم:
جانا جانا ... مهدی زهرا
ای سلطانا ... مهدی زهرا
متی ترانا ... مهدی زهرا
جانا جانا ... جانا جانا
دلخوشیه دنیای من، میدونی که چقدر دوست دارم ای آقای من
غصه ها بی معنی میشه، یعنی میای میبینمت یعنی میشه؟
فرمانده سلام، ای مهربونتر از مادر و بابام
فرمانده سلام، کاری کن که بازم به چشمت بیام
فرمانده سلام، تو لشکر سیدعلی سرباز شمام
منتظرت بودم منتظرت هستم
آقای مهربون دستاتو بزار توی دستم
یک ساله که با تو یه عهدی رو بستم
پای تموم قول و قرارام هستم
فرمانده سلام، ای مهربونتر از مادر و بابام
فرمانده سلام، کاری کن که بازم به چشمت بیام
فرمانده سلام، تو لشکر سیدعلی سرباز شمام
من سربازتم، دیدی دنیارو برات به هم زدم
من سربازتم، مثل شیخ احمد کافی فقط از تو دم زدم
من سربازتم ، مثل میرزا کوچک پا نهضتت علم زدم
من سربازتم، یه نگام بکن از اون نگاهی که به حاج قاسم کردی
من سربازتم، اینقده برات دعا کردم و میکنم که زود برگردی
من سربازتم، کلنا فداک یا فرمانده جانم
فرمانده جانم مهدی
فرمانده سلام
ای مهربونتر از مادر و بابام
فرمانده سلام
کاری کن که بازم به چشمت بیام
فرمانده سلام ، تو لشکر سیدعلی سرباز شمام
قول میدم..برات یار باشم
قول میدم...یه عمار باشم
قول میدم، مثل آرمان علی وردی من پای کار باشم
قول میدم، مثل حاج قاسم یه جان فدا باشم
قول میدم، مثل سربازای گمنام توی دل تو جا بشم
مثل حاج همت، محبوب خدا بشم
میخوام همه تلاشم رو بکنم، دنیا صاحب الزمانی بشه
اینقده اسمتو صدا میزنم، تا اسمت یه روز جهانی بشه